شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

38

یاحی

امروز نی نی 5 ماهه شد. یعنی 5 ماهه که دارم با خودم حملش میکنم. 5 ماهه که هرجا رفتم اونم اومد. خیلی هم نی نی پربرکتی بود. 3 ماه پیش یه سفر رفتیم ایران که وجود ایشون و برکت حضورشون ختم شد به سفر قم و مشهد و در کمال ناباوری سفر حج عمره. اونم تو ماه رمضون که سفرا 20 روزه است. خلاصه اینکه حسابی عاشقش شدم. 3هفته هست که تکوناش رو کامل حس میکنم. خیلی ریز و کوچیک ولی اینقدر محکم میزنه که از روی شکم هم معلومه. باباش که عاشق لگداشه. فقط شبا موقع خواب یه کم اذیت میشم. وقتی تو خواب میوفتم رو شکمم اونچنان لگد میزنه که حتما بیدارم میکنه.

روزای خوبی رو میگذرونیم. با هم میریم پیاده روی....خرید....میریم پارک....آهنگ گوش میدیم....قرآن گوش میدیم...خلاصه نهایت استفاده از این روزای قشنگ پاییزی رو میبریم. آره دیگه اینجا دیگه پاییز شده....

هنوز هم جنسیت نی نی معلوم نیست. 3 هفته دیگه وقت دارم برم سونو. برای همین تاحالا هیچی براش نخریدم. جز یه عروسک جق جقه که روزی که فهمیدم باردارم برای بابایی خریدم.

دیگه همینا....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.