شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

یا حی

من برگشتم به آدرس قبلی وبلاگم. اینجا به شدت احساس غریبگی میکردم!


http://vaghtidigar.blogfa.com

221

یا حی


کاردستی امروز من و پسرکم


220

یا حی


دارم کم کم آرشیو رو منتقل میکنم اینجا. حالا فعلا همینجا شروع به نوشتن کنم تا زمانیکه آرشیو کاملا منتقل بشه.

شنبه عصر رسیدیم تهران و بسیار خوش گذشت. با یک گروه از همکارهای همسرم رفته بودیم که اولین بار بود من می دیدمشون و از سمت محل کار همسرم این مسافرت برگزار میشد.


سه شنبه 30 تیر

ساعت 6/30 حرکت کردیم که سر خیابون همسرم یادش اومد که یکی از کارتهای بانکیش رو نیورده برگشتیم و برداشتیم. تقریبا ساعت 7 بود که از تهران خارج شدیم. هوا خیلی خوب و خنک بود. کرج و قزوین و زنجان رو رد کردیم و به سمت جاده سرچم رفتیم. اونجا وایسادیم چای و شیرینی خوردیم. به مسیرمون ادامه دادیم حوالی 1/5 رسیدیم سرعین. اتاق رو تحویل گرفتیم و نماز خوندیم و رفتیم برای ناهار. بعد از ناهار یه خواب حسابی کردیم و چای خوردیم و رفتیم لابی هتل با همکارهای همسر و خانواده هاشون آشنا شدیم. بعد هم قدم زنان رفتیم مرکز شهر سرعین و بستنی و بلال خیلی عالی خوردیم و از پیاده روی و هوای فوق العاده خوب و خنک لذت بردیم. شب هم شام تو ی رستوران هتل و بعد هم خواب.


چهارشنبه 31 تیر

صبح ساعت 8/30 بیدار شدیم و هرکاری کردیم گل پسری بیدار نشد بیاد صبحانه بخوره. خودمون رفتیم پایین و صبحانه سرشیر و عسل معروف سرعین و تخم مرغ خوردیم. برای پسری هم لقمه گرفتم . سریع برگشتیم اتاق و پسرک صبحانه اش رو خورد و وسایلمون رو برداشتیم و رفتیم به سمت کوه آلوارس. حدود 20 کیلومتر از سرعین دور شدیم. مسیر خیلی قشنگ بود و هرچی بالاتر میرفتیم هوا خنک تر میشد. اون آخر که رسیدیم کاپشن تنمون کردیم!  توی مسیر هم پر بود از چادرهای عشایر.

سوار تله سیژ شدیم و رفتیم بالای کوه. اون بالا همسری و پسرکم سوار موتور چهارچرخ شدن. بعد هم کوه نوردی کردیم و رفتیم تا رسیدیم به یه چشمه و چادرهای عشایر. ازشون آویشن کوهی خریدیم و روغن حیوونی. چای ذغالی هم بهمون دادن و اصرار داشتن ناهار پیششون بمونیم که دیگه خجالت کشیدیم. وگرنه من خیلی دوست داشتم پیششون ناهار میخوردیم. بهمون گفتن از دشت مغان اومدن و آخر تابستون برمیگردن همونجا.



دوباره سوار تله سیژ شدیم و برگشتیم پایین. سریع سوار ماشین شدیم و برگشتیم و ناهار خوردیم. و یه خواب خیلیییی مفصلی کردیم. از خستگی هممون بیهوش شدیم. عصر هم بعد از چای دوباره رفتیم شهر رو گشتیم و بلال خوردیم. شب آقایون رفتن آب گرم.


پنج شنبه 1 مرداد


صبح 8/30  بیدار شدیم. بعد از صبحانه، یه کم خستگی درکردیم و همسرم رفت جلسه ای که اونجا همکارا تشکیل داده بودن شرکت کرد و من و پسری هم رفتیم آبدرمانی هتل. بعد هم اومدیم بالا و کتاب خوندم تا همسری اومد و آماده شدیم و با گروه رفتیم سمت نیر. یه جای فوق العاده زیبا با دشتهای چمنی. بچه ها بازی کردن و ما هم ناهار خوردیم و دوباره بلند شدیم و سوار اتوبوس های شدیم و حرکت کردیم به سمت گردنه حیران. اونجا هم سوار تله کابین شدیم و خیلی عالی بود و هوا هم فوق العاده بود.



 خودمون رو یه چای دبش مهمون کردیم. 



بعد هم پسری مقداری تاب و سرسره بازی کرد و برگشتیم پایین. اونجا هم با دوستان یه مقدار خوراکی خوردیم و برگشتیم به سمت هتل. شب باز هم آقایون دسته جمعی رفتن آبدرمانی و ما از خستگی بیهوش شدیم.


جمعه 2 مرداد 

صبح بعد از صبحانه برگشتیم اتاق و وسایل رو جمع کردیم و اتاق رو تحویل دادیم و  با دوستان خداحافظی کردیم و راه افتادیم به سمت جنگلهای فندقلو. قشنگ بودن ولی اینقدررررر کثیف بودن و آشغال ریخته بودن مردم که من خیلی خیلی ناراحت شدم و تقصیر شهرداریشون هم هست چون این جور جاها باید پر از سطل آشغال باشه. بعد هم رفتیم به سمت خلخال و از اون طرف هم جاده خلخال به اسالم. توی راه وایسادیم و گوشت تازه ی گوسفندی کیلویی خریدیم و سیخ زدن و برامون کباب کردن. 



بعد از ناهار هم حرکت به سمت اسالم. تو جاده وایسادیم چای و بلال خوردیم ولی به شدت کنار جاده متاسفانه کثیف و پر از آشغال بود. بعد هم حرکت به سمت تالش. هوا دیگه خیلی گرم و شرجی بود. حدود 6 رسیدیم تالش و سورتمه سواری کردیم. خیلی هیجان انگیز بود. 



ولی تو صف و گرما وایسادن یه کم سخت بود. بعد هم حرکت کردیم به سمت رشت. شام پیتزا خوردیم و شب هم رسیدیم تو خونه ی رشت 4 تا سوسک گنده اومدن به استقبالمون! شب همگی از خستگی بیوش شدیم.


شنبه 3 مرداد

صبح حرکت به سمت تهران. توی راه وایسادیم و نیمرو و املت خوردیم. بعد هم مستقیم اومدیم تا تهران. ناهار هم رفتیم خونه ی مامانم نوش جان کردیم و بعد از چند روز دوری اومدیم خونمون. Home sweet home!!