شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

18

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

17

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

16

به نام او....

سلامممم

خب باید بگم که ما اسباب کشی نکردیممممممم. دلیلش هم اینه که یه نفر باید ما رو گارانتی میکرد که آدم های خوبی هستیم و پول رو به موقع میدیم. یکی از دوستامون این کار رو برامون کرد و بعدش هم رفت ایران. حالا برای امضای قرارداد هم گفتن که باید باشه طرف. دوستمون هم ۱۰ روز دیگه میاد. این یعنی همه چیز دوباره ۱۰ روز افتاد عقب.وای دیگه خیلی خسته شدم بس که خونه مادر شوهری موندم از صبح تا شب... هیچ کار خاصی هم ندارم بکنم.

همسری یه دوچرخه خیلی خوب خریده برای خودش که باهاش بره دانشگاه و بیاد. کادوی تولدم هم که گفتم قراره برام دوچرخه بخره. من که بی صبرانه منتظرم بریم اون خونه و دوچرخه بخره و بریم تو جنگلهای اطراف خونمون چرخ سواری. وای چه مزه ای میدههههههه. امشب با چرخ همسری یه دوری زدم کلی کیف کردم.

این روزا حسابی دنبال خرید یه ماشین گوگولی هستیم. میخوایم کوچیک باشه و دونفره. امروز هم قراره بریم یه چندتایی رو ببینیم. خیلی هیجان دارم زودتر ماشین بخریم که ایشالله با همون هم بارهامون رو جابه جا کنیم.

امشب با برادر شوهری و جاریم رفتیم مهمونی. خوش گذشت ولی همه زوج هایی که اونجا بودن بچه داشتن و سن بالا بودن. ما حسابی کوچیک و جوون بودیم. خلاصه گفتیم همون جمع های خودمون که همه هم سن همیم خیلی بهتره. وایییییی زودتر بریم خونه خودمون دوستامون رو دعوت کنیم.

همسرم حدودا یه هفته است که خیلی ماه شده. مخصوصا در برابر غرهای من خیلی آروم و صبور شده. خدایا ممنونم. همیشه عشقمون رو پایدار نگه دار.

وایییی ۵شنبه روز سرنوشت منه. خیلی برام دعا کنین. اگه همه چیز خوب بود میام میگم که چی بوده جریان.

چقدر همه چیز قاطی پاتی شد.

خدایا خیلی عاشقتم. کمکم کن.

15

به یاد او..

ما بلاخرو اون خونه رو اجاره کردیم و خونه دار شدیم. هوورااا. شنبه اسباب کشی داریم. امیدوارم عید فطر باشه که زبون روزه مجبور نشیم وسایل جابه جا کنیم. خیلی ذوق دارم زودتر بریم سر خونه زندگیمون.

راستی ۲۸ آگوست تولدم بود.۲۳ سالم تموم شد.همسری برام کیک خرید و جشن گرفتیم ولی هنوز کادوی اصلیم رو نگرفتم. قرار شده رفتیم خونه جدید بریم بخریمش. البته از اون موقع هر چی میخره میگه واسه تولدته!!

از شبهای قدر بگم.

شب نوزدهم من و همسری رفتیم لب رودخونه ت ی م ز اونجا جوشن کبیر خوندیم در حالیکه سرم رو گذاشته بودم رو شونه همسری و همسری بلند میخوند و منم باهاش تکرار میکردم. خیلی بهمون مزه داد اون شب.

شب بیست و یکم هم  با همسری تو خونه دعا خوندیم و قرآن سر گرفتیم.

شب بیست و سوم هم با خانواده همسری رفتیم م ج م ع اسلامی و تو مراسم اونجا شرکت کردیم که خیلی عالی بود و کلی معنوی شدیم.

دیشب با همسری تا سحر بیدار موندیم و یه فیلم دیدیم که محشر بود اسمش این بود:

 The Shawshank Redemption

به نظر من حتما ببینینش خیلی قشنگه.

خدایا زودتر شنبه برسههههههههه