شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

16

به نام او....

سلامممم

خب باید بگم که ما اسباب کشی نکردیممممممم. دلیلش هم اینه که یه نفر باید ما رو گارانتی میکرد که آدم های خوبی هستیم و پول رو به موقع میدیم. یکی از دوستامون این کار رو برامون کرد و بعدش هم رفت ایران. حالا برای امضای قرارداد هم گفتن که باید باشه طرف. دوستمون هم ۱۰ روز دیگه میاد. این یعنی همه چیز دوباره ۱۰ روز افتاد عقب.وای دیگه خیلی خسته شدم بس که خونه مادر شوهری موندم از صبح تا شب... هیچ کار خاصی هم ندارم بکنم.

همسری یه دوچرخه خیلی خوب خریده برای خودش که باهاش بره دانشگاه و بیاد. کادوی تولدم هم که گفتم قراره برام دوچرخه بخره. من که بی صبرانه منتظرم بریم اون خونه و دوچرخه بخره و بریم تو جنگلهای اطراف خونمون چرخ سواری. وای چه مزه ای میدههههههه. امشب با چرخ همسری یه دوری زدم کلی کیف کردم.

این روزا حسابی دنبال خرید یه ماشین گوگولی هستیم. میخوایم کوچیک باشه و دونفره. امروز هم قراره بریم یه چندتایی رو ببینیم. خیلی هیجان دارم زودتر ماشین بخریم که ایشالله با همون هم بارهامون رو جابه جا کنیم.

امشب با برادر شوهری و جاریم رفتیم مهمونی. خوش گذشت ولی همه زوج هایی که اونجا بودن بچه داشتن و سن بالا بودن. ما حسابی کوچیک و جوون بودیم. خلاصه گفتیم همون جمع های خودمون که همه هم سن همیم خیلی بهتره. وایییییی زودتر بریم خونه خودمون دوستامون رو دعوت کنیم.

همسرم حدودا یه هفته است که خیلی ماه شده. مخصوصا در برابر غرهای من خیلی آروم و صبور شده. خدایا ممنونم. همیشه عشقمون رو پایدار نگه دار.

وایییی ۵شنبه روز سرنوشت منه. خیلی برام دعا کنین. اگه همه چیز خوب بود میام میگم که چی بوده جریان.

چقدر همه چیز قاطی پاتی شد.

خدایا خیلی عاشقتم. کمکم کن.