شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

5

به نام خدا


جمعه عصر رفتم لندن....خونه مادر شوهری....این دو روز آخر هفته روزای خوبی بودن....همش به مهمونی و خوش گذرونی گذشت.دیشب هم خونه یکی از دوستامون خوابیدیم....هروقت میایم لندن پیش اینا هم میریم....با هم پارک میریم....با هم فوتبال بازی میکنیم....شام میپزیم....پانتومیم بازی میکنیم....خلاصه خیلی از همه لحاظ شبیه همیم و خیلی اکیپ خوبی هستیم...

این هفته کلاس ندارم....برای همین امروز هم موندم لندن....بعداز ظهر میرم طرف دانشگاه همسری تا با هم بریم به یه جلسه ای...

من خیلی نمیتونم بنویسم چون لیبل فارسی نداره لپ تاپم...همینم با زور مینویسم...ولی ایشالله یه ماه دیگه میرم ایران میخرم...