شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

شاید وقتی دیگر

روزانه های خانواده ی ما

8

 به نام خدا

ساعت ۲:۱۰ نصفه شبه. خوابم نمیبره. تقصیر خودمه. عصر یک ساعت خوابیدم دیگه الان خوابم نمیبره.امشب دوستامون اینجا بودن. من آهنگ هایی که دوستشون داشتم و باهاشون خاطره داشتم رو یکی یکی براشون میذاشتم. واییییی خیلی برگشتم به قدیما.به همین یه سال پیش که با خواهرم و دوستم اینا رو تو ماشین گوش میدادیم و میخوندیم با هم. خیلی یهو دلم گرفت.دلم هوای اون روزای خوب رو کرد.

الان هم که دارم اینا رو تایپ میکنم آهنگ منو رها کن از این فکر تنهایی که تیتراژ آخر شب شیشه ای بود رو گوش میکنم. خیلی قشنگهههههه.همسرم تو اتاق خوابه و صدای نفس هاش میاد. از بیرون هم صدای عربده مردان مست میاد... من هم اینجا دلم گرفته.....

یه ماه دیگه این موقع به امید خدا امتحانام تموم شده. فقط امیدوارم خوب تموم بشه.

شنبه با دوستان رفتیم ایست بورن. لب دریا منقل زدیم و جوجه کباب و حسابی خوش گذشت.فصل بهاره و اینجا حسابی مثل بهشت شده. اینم یه نمونه اش. البته این عکس مال یک شنبه است که رفتیم ناهار رو تو پارک خوردیم.

خدایا کمکم کن.

مرسی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.