به یاد او...
همسری دوشنبه صبح رفت. من الان شهر دانشجویی م هستم و الان دانشگاهم. امروز آزمایش هام تموم میشه. شاید امشب برگردم ل.ن.د.ن. دلم حسابی گرفته. همسری هم که نیست دیگه خیلی دل و دماغ ندارم. اینجا هم که همش هوا ابریه. ولی سعی میکنم خوب باشم و به روی خودم نیارم. توی این یک سال و دو ماهه که عقد کردیم خیلی شده بود که از هم دور باشیم ولی همش در تماس بودیم .از دوشنبه من دیگه صدای عشقم رو نشنیدم. دلم تنگه.
همین...